زهرازهرا، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

زهرا امانت الهی

یه روز بارونیه خوب

1391/8/24 6:45
نویسنده : مامان و بابا
227 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا جان سلام

دیروز که از مهد آمدی بابا گفت خاله مریم گفته زهرا تو خونه یک نقاشی بکشد و فردا بیاره مهد تا رنگ کند . تو گفتی دوست داری خاله مریم را بکشی که میره تو خانه اش . نقاشی را کشیدی و اصرار داشتی تا رنگ کنی . ولی من اجازه ندادم . گفتم باید مهد رنگ کنی . اول ناراحت شدی و بعد رنگین کمان کشیدی . صبح با اصرار مامان و بابا نقاشی رنگ نشده را هم بردی . البته با ناراحتی زیاد . خاله مریم رنگین کمانت را به دیوار کلاس زد و گفت آن یکی نقاشی را باید رنگ کنی . بابا حرف خاله را اشتباه شنیده بود . امروز قراره یه نقاشی بکشی و رنگ کنی تا خاله به مامانش نشون بده .

راستی امروز برخلاف چند روز قبل تو مهد خیلی خوب بودی و به حرف های خاله گوش داده بودی . دو روز بود که به خاطر انجام ندادن کارهایت در مهد تنبیه شده بودی و من" زیبا بین و چترتت" را بالای کمد گذاشته بودم . صبح باهات صحبت کردم و قرار شد اگه خاله مریم ازت راضی باشه وسایلت را بهت بدهم . و من به قولم عمل کردم .

امروز هوا حسابی بارونیه و تو چترت را گرفتی و با خوشحالی کلی   توی حیاط و کوچه های اطراف زیر بارون قدم زدی . امیدوارم که از این به بعد همیشه کارهایت را در مهد انجام دهی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم
23 آبان 91 20:31
سلام زهرا جان
من همون خاله مریمی هستم که مامان و بابا تو وبلاگت در موردش صحبت کردن.
از اینکه با خانواده ات آشنا شدم خوشحالم.خانواده ای که عاشق فرزندشون هستن.
امیدوارم سالیان سال زیر سایه مامان و بابا در کمال صحت و سلامی پله های موفقیت رو تند تند دو تا دوتا بری بالا.
خوشحالم که یکی از اولین مربیای زندگیت هستم.
بامید روزای شکلاتی






ممنون و خسته نباشی خاله جون