امروز سه بار حال خاله زینبتو گرفتی 1 - وقتی تو ماشین داشتی با آب و تاب داستان خون دماغ شدن دوستتو توی کلاس ژیمناستیک تعریف می کردی خاله زینب گفت « آره منم دیدم » که تو گفتی چی میگی تو که تو کلاس نبودی 2 - وقتی چند بار سرفه کردی خاله زینب بهت گفت عافیت باشه و تو گفتی حواست کجاس من دارم اِهِه اِهِه می کنم نه عطسه 3 - وقتی دایی علی گردو سبزا رو مغز می کرد و بابا و مامانم تند تند پوس می گرفتن و می دادن به تو خاله زینب گفت یه نفرم به فکر من باشه و تو هم یه گردوی مغز گرفته رو دادی به خاله زینب و اونم کلی قربون صدقت رفت اما تا اومد اونو بخوره از دستش قاپیدی و خوردیش ...