تجربه ای جدید
دخترم سلام هفته ی گذشته کمی مریض شده بودی و به خاطر اینکه بدتر نشی چند روزی مهد نبردیمت. روز بعد که می خواستی مهد بری خیلی بد قلقی کردی . التماس می کردی که ببرمت خونه ی مامانی یا خاله . بالاخره مجبور شدی بری مهد . اما ظهر که اومدم دنبالت خاله مریم ازت ناراضی بود . اصلا فعالیتهایت را انجام نداده بودی . خونه خیلی باهات صحبت کردم و ازت خواستم تا کارهایت را انجام دهی . تو هم قول دادی که تمام کارهای مهد ( کاردستی - رنگ آمیزی - نقاشی - خمیر بازی و .... ) را به نحو احسن انجام دهی . اما بر خلاف انتظار فردا که اومدم مهد متوجه شدم که باز کارهایت را انجام ندادی . به این نتیجه رسیدم که هر چه بیشتر اصرار کنیم تو بیشتر مقاومت خواهی کرد و ...