خاطرات مهد
کنار آمدن زهرا با مهد در روزهای اول خوب بود و حتی فراتر از انتظار مامان و بابا . ولی دیروز صبح که زهرا می خواست برود کمی بغض کرده بود . به هر حال او را گذاشتم و رفتم سر کار . ظهر که رفتم دنبالش خاله مریم از زهرا ناراضی بود . زهرا به حرف خاله گوش نکرده بود . اصلا خوراکیهایش را نخورده بود و فعالیتهای مربوط به کلاس را انجام نداده بود و مدام گریه کرده بود که مامانم رو می خام .
خیلی تعجب کردم . زهرا که دختر حرف گوش کن و باادبی است و در کلاس ژیمناستیک همه ی فعالیتهایش را با دقت و علاقه انجام میدهد و به حرف مربی اش گوش می دهد چرا باید این طوری رفتار کند . در راه برگشت به خانه به این فکر می کردم که چه عکس العملی نشون بدم . بعد از اینکه کمی خوراکی خورد و استراحت کوتاهی کرد در مورد رفتارش با او صحبت کردم و ازش خواستم خاله را مثل مامانش بداند و به حرفهایش گوش کند .
اما دلیل رفتار زهرا : زهرا دختر بسیار حساسی است . خیلی مقرراتی و زودرنج . روز سه شنبه از اینکه یکی از بچه ها روی صندلیش نشسته بوده گریه کرده . متاسفانه زود هم گریه میکند . من و باباش خیلی سعی کرده ایم تا او این عادتش را کنار بگذارد و با صحبت کردن مشکلاتش را حل کند. تا حدی رفتارش بهتر شده است اما هنوز باید روی این رفتار و حساس بودنش کار کنیم .
البته دیروز زهرا کمی هم حالش خوب نبود . سرفه و عطسه می کرد . به نظرم یک دلیل رفتارش هم بی حوصلگی اش بوده است.
و اما امروز : به دلیل صحبتهایی که باهاش کرده بودم روز خوبی را در مهد گذرانده بود . زهرا به خاله مریم یه قول (خاله مریمی ) داده که از آن به بعد به حرفهای خاله گوش کنه و خوراکیهایش را هم بخوره . اون وقت خاله به آقای پستچی زنگ میزنه تا برای زهرا جایزه بیاره .