جشن پیش دبستانی
دختر گلم سلام
پنج شنبه( 30 شهریور 1391) در جشنی که مهد سوفیا در فرهنگسرای مهر گرفته بود شرکت کردیم . ساعت هفت و نیم به زور از خواب بیدارت کردم و بعد از خوردن صبحانه و پوشیدن لباس فرم با بابا رفتیم فرهنگسرا.در مسیر که بودیم نگران بودی که من هم می مونم یا نه . و مدام می پرسیدی فرنیک و سعید هم میان . برنامه قرار بود ساعت هشت و نیم شروع شود اما با تاخیر ساعت نه و ربع شروع شد . از مامان ها خواستند که ردیف های عقب بشینند و بچه ها ردیف های جلو . تو اول مخالفت کردی و کمی بغض کرده بودی و یه کوچولو گریه کردی. اما خیلی زود قبول کردی و کنار سعید نشستی . با شروع برنامه های شاد و نمایش ها خیلی خوشحال بودی و یادت رفت که مامان کنارت نیست .
دستشون درد نکنه . واقعا برنامه های خیلی شاد و در عین حال آموزنده را اجرا کردند . بعد از جشن هم به همه ی بچه ها یه مداد با یه سر مدادی عروسکی خیلی خوشگل و کیک و ساندیس دادند . تو خیلی اون سر مدادی را دوست داری . و بعد از ظهر بردی کلاس ژیمناستیک تا به مربیت و بچه ها نشون بدی . وقتی سارا به مامانش گفت من هم می خام تو گفتی باید بزرگ شی بری پیش دبستانی تا بهت بدهند .
با اینکه قرار بود سی دی برنامه ها را در اختیار خانواده ها قرار بدهند من از نمایش سوار شدن انوشیروان به سرویس مهد و سرود ای ایران فیلم گرفتم و تو از اون روز تا حالا چندین بار آن را دیده ای و الان هم مشغول تماشای اون هستی. برگزاری این جشن و تماشای این فیلم باعث شد تو امروز راحتتر رفتن به مهد را قبول کنی . از مدیریت و مربیان مهد سوفیا سپاسگزارم و خیلی خوشحالم که تو را اونجا ثبت نام کردم .