پارک رفتن
در این هوای گرم تابستان گاهی فراموش می کنم چقدر پارک رفتن می تواند برای زهرا لحظات شادی بسازد.
جمعه شب بود که زهرا هوس بستنی کرد .قرار شد بعد از آمدن بابا از جلسه ی قران برویم بیرون و بستنی بخوریم . ساعت 11و نیم شب بود . با این که دیر وقت بود بهتر از قمصر جایی به ذهنم نرسید . تا هم زهرا آنجا بازی کند و هم حداقل ساعتی از این گرمای طاقت فرسای تابستان کاشان که امسال شب و روز نمی شناسد رها شویم .
زهرا خیلی خوشحال بود و تا ساعت 2 نیمه شب کلی سرسره و تاب بازی کرد .
خب قرار شد از این به بعد هفته ای یک روز به پارک بریم . دوست دارم در این پارک رفتن ها زهرا بیشتر با بچه ها نیز بازی کند . اون شب فقط تنها بازی کرد و گاهی از اینکه بچه ای او را اذیت کرده شکایت میکرد که من و بابا اصلا دخالت نکردیم و اجازه داد یم خودش مشکلش را حل کند .
بعد از بازی قرار شد برویم برای بستنی . بابا در قمصر دوری زد تا جای مناسبی را پیدا کند . ولی آنجا بستنی مورد علاقه ی زهرا را نداشتند و بالاخره بستنی نخورده برگشتیم .