قصه ای از زبان زهرا
آقا اسبه میره دوستشو سوار میکنه بعدشم که اینطوری میره دوستشو میندازه بعدش دوستش به اون میزنه بعدشم اون به اون می زنه دعوا میشه و دوتا با هم قهر میکنن بعدش میره پیش مادرش میگه اول اون به من زد بعد میره یه دوست جدید پیدا می کنه بعدش میگه من دیگه نمیندازمت بعدش میگه من دیگه تنها نیستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی