زهرازهرا، تا این لحظه: 16 سال و 19 روز سن داره

زهرا امانت الهی

دفاع از حق خود

دیروز توی کلاس ژیمناستیک دوستت سارا اومد و جای شما رو گرفت . وقتی اومدی چندبار به سارا گفتی« اینجا جای منه بلند شو» ولی سارا به حرفت توجهی نکرد تو هم همونجا روی پای سارا نشستی .وقتی سارا اینجوری دید جای شمارو خالی کرد.
22 شهريور 1391

آماده سازی زهرا برای رفتن به مهد

دخترم سلام مامان این روزها دغدغه ی اصلی اش آماده کردن تو برای رفتن به مهد است . از مدتها قبل برای پیدا کردن مهد مناسب به تعداد زیادی از مهد کودکهای شهر سر زده ام . بالاخره به این نتیجه رسیده ام که مهد سوفیا جای مناسبی است . به بچه ها اهمیت زیادی می دهند . و به رشد اجتماعی آنها بهای زیادی می دهند .  لباس فرمت را چند روز پیش گرفتیم . دیروز و امروز ( ١٩ و ٢٠ شهریور ) با هم رفتیم آنجا . اول ناراحت بودی و اصرار داشتی من هم کنارت در کلاس بشینم . ولی وقتی دیدی مربی اجازه نمی دهد من در کلاس بمانم با فرنیک  به قول خودش دوست کلاس ژیمناستیکت رفتی و در کلاس موندی . با برخوردهای خوب مربی ها و استقبال گرم فرنیک کم کم از آن...
20 شهريور 1391

انگلیسی حرف زدن

زهرا تو خیلی علاقه داری زبان انگلیسی را یاد بگیری . گاهی سی دی های اورجینال تماشا می کنی . خیلی دوست داری اسم اشیا مختلف را به انگلیسی یاد بگیری . چند جمله ی کوتاه هم یاد گرفته ای . اما چند روزی است که کار جالبی می کنی . برای خودت انگلیسی حرف می زنی . با لهجه ی خاصی صحبت میکنی و هر جا خواستی منظورت را به ما بفهمونی  کلمات و جملات فارسی را با لهجه ی غلیظ انگلیسی ادا می کنی . خیلی از مواقع هم جملاتی می گویی که من از آنها سر در نمی آورم و از تو می خواهم برام ترجمه کنی. هر وقت سوار ماشین می شویم از بابا می خواهی سی دی کتاب pockets را  بگذارد و با علاقه به آن گوش می کنی و جملاتو کلمات آن را تکرار می کنی. ...
20 شهريور 1391

شعر عروسی

عروسی تو باغچمون عروسیه مهمونیه، روبوسیه مورچه داره آش می پزه یک آش چرب و خوشمزه     جیر جیرک آواز می خونه قشنگ و با ناز می خونه عنکبوته ساز می زنه تار می زنه، تار می تنه کفشدوزکای خال خالی دست می زنند با خوشحالی عروسیه، عروسیه عروس کیه؟ سوسک سیاه،عروسه ببین چقدر ملوسه تور سفید رو شاخکاش گل می ریزند به زیر پاش بادابادا، مبارکش باد دلش بشه شاد شاد   ...
7 شهريور 1391

بدون عنوان

سلام دختر گلم ذیروز ( 2 شهریور 1391 ) بعد از کلاس ژیمناستیک رفتیم خانه ی کودک . باز مثل همیشه کلی خرید کردی و مهمتر اینکه کلی کتاب خریدی . هر وقت می رویم خانه ی کودک یا خانه ی کتاب حسابی ذوق می کنی و کلی کتاب می خری . آن قدر که به کتاب ها توجه میکنی  به اسباب بازیها توجه نمی کنی . از مجموعه 30 جلدی کتاب های فسقلی ها 26 جلد آن را داری خودت میدانی کدوم را نداری و آنها را می خری. خیلی دوست داشتی که یه کره جغرافیایی داشته باشی من هم برات خریدم . بعضی از مناطق جغرافیایی مثل کشورهای ایران - آمریکا - روسیه - استرالیا - اردن - سوریه - چین - و قطب شمال و جنوب را بلدی . بابا هم برات یه تخته سیاه  که یک طرفش هم وایت برده خرید . خ...
4 شهريور 1391