زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

زهرا امانت الهی

پاییز 92

1392/10/12 8:08
نویسنده : مامان و بابا
870 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم مدتی است که همت نکرده ام به سراغ وبت بیایم . سعی کردم بیشتر با تو باشم .

امروز می خواهم خاطرات این چند وقته را خلاصه بنویسم .

تابستان گذشت و کم کم پاییز از راه رسید . تمام تابستان ذهنم مشغول بود که برای پیش دبستانی کجا ثبت نامت کنم . تا اینکه یک روز که از کلاس نقاشی تابستانی از مهد سوفیا به خانه برمیگشتی گفتی : "  مامان من هنوز گریه نکرده بچه ها می گن دوباره زهرا می خاد گریه کنه . " به این نتیجه رسیدم که دیگه مهد سوفیا برای تو مناسب نیست . و تصمیمم  برای عوض کردن پیش دبستانیت قطعی شد .

از کار و برنامه های سوفیا راضی بودم . ولی ذهنیتی که بچه ها و حتی بعضی مربی ها از تو داشتند تو را اذیت می کرد  . در مورد دبستان بهشت تحقیق کرده بودم . آنجا ثبت نامت کردم . و الان که بیش از سه ماه از سال می گذرد خیلی خوشحالم . تو خیلی عوض شده ای . مربیت را خیلی دوست داری . و خاله شیما خیلی ازت تعریف می کنه .

 زود گریه نمی کنی . اعتماد به نفست بیشتر شده . توی جشنها با اجازه ی مربیت بلز میبری و برای دوستات موسیقی اجرا می کنی . هفته ای دو روز ژیمناستیک داری . با مربیت که صحبت می کردم نظرشون این بود که کلاس های خانه ی ژیمناستیک را ادامه بدی . به دلایل مختلفی اون کلاسها را رها کردیم . خیلی بی برنامه بودند و فکر کردم شاید بهت فشار بیاد : مدرسه - کلاس موسیقی _ .

 راستی هفته ای دو روز هم در مدرستون کلاس زبان دارید . خیلی دوست داری . کتاب Magic English با هاتون کار میشه . تو خیلی زودتر از دوستات یاد میگیری و سرعت فعالیتها و آموزش کلاس اصلا برای تو مناسب نیست . باید فکر بهتری کنم . البته خانم صمیمی خیلی خوب کار می کند ولی سطح تو دختر گلم از بقیه ی بچه ها بالاتر است . و کلاس بازدهی زیادی برای تو ندارد .

و اما کلاسی که هنوز عاشقانه ادامه می دی : " موسیقی " . آنقدر دوست داری که یک روز با اینکه خیلی حالت بد بود و تب داشتی ولی قبول نکردی که کلاس نری . الان تازه ترم 3 را شروع کرده اید و از آبان فلوت کار می کنید . باز هم علاقه داری جلوتر از کلاس آهنگها را کار کنی . کلی هم برای دوستات پز می دی که چقدر آهنگ جدید یاد گرفته ای . گاهی هم از دست مامان اذیت می شی که چرا من مطابق آهنگ شعرها را برات نمی خونم . دیروز خیلی جدی منو نصیحت می کردی که باید نت خوانی را ازت یاد بگیرم . و شروع کردی به یاد دادن به مامان . ( مامان فدای تو )

فعلا بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)